ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
زندگی چیزی نیست ک لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود ..
طاقچه عادت خدایی حال ادم را عجیب می گیرد. طوری ک دلت می خواهد ب بهانه ی تغییر دکوراسیون هم ک شده خرابش کنی...خراب ِ خراب ..اصلا ...خرد ِ خاکشیر ..!
عذاب محض است باور کن. یک طاقچه ی عادت داشته باشی وسط مغزت ، رویش هم قاب عکسی از عکس های متحرک خاطرات و از اینجور حرف ها؛ ک انگار شده آیینه ی دق ! همه چیز را خود،ناخود! آگاه جلوی چشمت میاورد !
حالا چ برسد بخواهی زندگی را بگذاری لبه اش.
چ کسی ادعا می کند از یاد خواهد رفت ؟!
پ.ن: بذار در کوزه آبشو بخور !
__ اینجا از احساسات خبری نیـــــــــــــــســـــ ــ ــت ...__
پ.ن2: آخه آدم ِ حسابی،تو مگه آدمی ک بخوایم اصن ب حسابت بیاریم !
بیشین همونجا، از طاقچه ماقچه هم خبری نیـــــــس ....
پ.ن3: هوووی زندگی ! با تو اما !
پ.ن4: این ک اسمش زندگی نیست ....
متفاوت نوشت: اممم ....عجیب بود؟!